دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۹

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد...

از این ترانه «ظهر تابستون تهرون» خجالت می کشم. به خواهرم می گویم : هنوز اعتصابشونو نشکوندن! هنوز، هنوز ، هنوز...
او دانه های تسبیح را می چرخاند همینطور. سجاده اش را باز می گذارد. چشمانش را می بندد و دعا می خواند و من باز می گویم: هنوز اعتصاب غذاشونو نشکوندن!
از این ترانه «ظهر تابستون تهرون» خجالت می کشم . از عکس مجید توکلی و کوهیار و ... خجالت می کشم. از عکس ژیلا و پرستو و ... خجالت می کشم.این روزها از خیلی چیزها خجالت می کشم!
خواهرم تسبیحش را کنار می گذارد با استیصال می گوید: برای چی دعا کنم؟! برای اینکه سلامت باشن... برای اینکه اعتصابشونو بشکنن... برای چی!؟

جوابی نمی دهم. می دانی انگار این روزها همه بی جوابند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر