شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۵

شرح حال ۳

تابستان تمام شد. فیل زنده ماند. چند ترک جدید روی پوستش افتاده، سوی چشم‌هایش کمتر شده و چند کیلو سبک‌تر.

پیرزنها تمام شدند. چکیده و خلاصه و مقاله‌شان مانده فقط. آن هم تمام می‌شود. دیگر خوابشان را نمی‌بینم. مامان گچ دست‌هایش را باز کرده اما هنوز باید اتل ببندد و افسردگی دوباره آقاجان را فتح کرده است. من به رسم همیشه جای لباس‌ها را عوض کرده‌ام. در کشوها و کمدهایی که هر شش ماه بهشان سرمیزنم، نفتالین گذاشته‌ام که جانورها سراغشان نروند و به دوتا چهارتای پاییز و زمستان فکر می‌کنم و تنها می‌توانم شرح حال بنویسم. خلاقیت دیگری در نوشتن ندارم. فرنگیس دلم هم کاری  جز عوض کردن جای «است» و «در«  نمی‎کند.

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۵

شرح حال 2

پ لباس‌های پاییز را روی هم تلمبار کرده است. لباس‌ها چند دور توی لباس‌شویی می‌چرخند و بعد راهی کمدها می‌شوند. لباس‌ها بوی پایان تابستان سال قبل را می‌دهند. پاییز یک آن خودش را توی خانه و کوچه و پارک پهن کرده. هیاهو تمام شده است؛ آغوش‌ها و غصه‌ها و تلفن‌ها و استرس‌ها. همین روزها درد و ورم‌های تابستان حتما می‌خوابد و ما به استقبال کرختی ِ پاییز می‌رویم و حتما سبکتر می‌شویم.