شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۴

همه گنجه‎های خانه را هم مرتب کرده‎ام...

مادر همیشه میگوید: «هر وقت زندگی غیر قابل تحمل می‏‎شود گنجه‎ه‏ایت را تمیز کن. با این کار دلواپسیها از دستهایت بیرون میریزد و باعث میگردد که فکرت آزاد شود.»
سرزمین گوجههای سبز. هرتا مولر. ص35


چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۴

من؟ خالی از ...

توی دلم حفره دارم. پر نمی‌شود. احساس حماقت می‌کنم. حفره هر روز بزرگتر و بزرگتر می‌شود. هر روز توی جاده با خودم می‌گویم تمامش می‌کنی؛ بالاخره با حفره یک کاری می‌کنی. اما نمی‎کنم. حفره دارد تمام تنم را می‎گیرد. هر روز خروارها میوه و غذا می‌خورم اما توی حفره پر نمی‌شود. خالی‌ام. تمام روز خالی بی‌انتهایی هستم که خودش را می‌بلعد؛ تمام شب خالی تنهایی هستم که با کلنگ افتاده به حفره و بزرگ و بزرگترش می‌کند. 

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۴

اردیبهشت

آن شب دلم می‌خواست چیزی بنویسم درباره اینکه حالم بد است و دارم تلف می‌شوم و ... . دیدم فقط دلم می‌خواهد روی این دیوار بنویسم. این دیوار مرا سال‌ها در خود نگه داشته است. دلم نخواسته ببندمش. یک وقت‌هایی که فکر می‌کنم قبلترها شاید اوضاع بهتر بود یا من بهتر بودم یا ... اینجا را باز می‌کنم؛ می‌خوانم و یکهو همه چیز هوار می‌شود که کی و کجا بهتر بود؟ همیشه همین بوده. تو همیشه غم داشتی حالا کیفیت و کمیتش فرق می‌کرد. سال‌ها، شاید هشت سال است که وبلاگ دارم (همه‌اش نه در این راه ناهموار) و سالهاست دارم از غم می‌نویسم. این تاریخ باعث می‌شود که ناامید شوم. بله دیشب فکر کردم همه این سالها من داشتم از غم می‌گفتم و غم حناق دو سر دو شاخ توی گلویم بوده و چه امیدی هست که کمتر شود؟
حتی فکر کردم این همه که از کار ناله می‌کنم آیا کارم عوض شود بهتر می‌شوم؟ جوابش ناامیدانه‌تر بود. جوری اطمینان داشتم بر این عقیده که فکر کردم بهتر است به فکرش ادامه ندهم. هر جوری که باشد یک جایش می‌لنگد. متاسفانه زندگی این است. مگر ماهی بهتر از اردیبهشت هست؟ مگر اردیبهشت 93 از غم تلف نشده بودم؟ مگر یار اردیبهشت تف ننداخت توی همه روزهای عاشقی و رفته بود؟ مگر «ی» در اردیبهشت اعتصاب نکرده بود؟
مع‌الاسف زندگی همین است. آدم به امید زنده است اما همه چیز ناامیدانه به تو می‌گوید که هیچ فرج مطلقی نیست. تو روز اول اردیبهشت از خواب بیدار می‌شوی و به جای اینکه تن بدهی به همه کلیشه‌های رایج اردیبهشت و سعدی نازنین، بالا می‌آوری و دلت می‌خواهد بمیری از غم.

بله اینها را فقط اینجا می‌توانم بنویسم که کسان کمی‌می‌خوانند؛ که غم اول اردیبهشت 94 را هم ثبت کرده باشم.

شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۴

...

بهارنارنج‌ها رسیده‌اند. مامان زنگ می‌زند مثل هر سال خبرش را می‌دهد. من آن بهشت را ندارم؛ من تهران را هم از دست داده‌ام. پشت میزم رو به خط تولید نشسته‌ام و به آن بهار و آن وهم سبز رنگ نگاه نمی‌اندازم.

یکشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۴

غم میون دو تا چشمون قشنگت

ته حرفها را قورت داده‌ام؛ ته نامه‌ها را هم. بهار آمده و غمها آمادگی خود را برای نقطه‌چین شدن اعلام کرده بودند اما آنها را هم قورت داده‌ام. غمباد دارم. سر قبر مارجان بعد از هشت سال ایستادم و هق هق زدم. مامان  گفت گریه کن  مادر؛ گریه کن سبک شی؛ من سبک نشدم. عوضش حالا کیلو کیلو غم را توی دلم جا به جا می‌کنم  از فصلی به فصل دیگر غم‌ها را توی سبد می‌ریزم و بعد جایی از دلم روی هم می‌چینم تمیز و مرتب. مارجان عاشق پارچه گلدار قرمز بود. من اول هر فصل روی طبق غمها پارچه گلدار قرمز می‌اندازم که نبینمش اما هست. هر چند وقت طوفانی، گردبادی پارچه گلدار را تکان می‌دهد.
مامان نشست کنار قبر مارجان. جوری نگاهش می‌کرد که انگار مادرش رو به رویش نشسته و دارد دل به دلش می دهد. ته‌اش خم شد روی قبر و صورتش را چسباند به اسم مریم و چیزهایی گفت که من نشنیدم. پاهایم سست شده بود. نشستم رو به رویش و فکر کردم چقدر شبیه مارجان شده‌ام. او هم غم‌ها را چیده بود روی هم توی دلش که با هر بادی غمباد می‌شد. او هم عادت داشت ته حرفهایش را قورت بدهد.

بهار آمده و من می‌روم بازار پارچه‌فروشها پارچه گلدار قرمز بخرم.

چهارشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۴

رفتن بهانه بود

آقاجان تلفن کرده بود دور از چشم مامان که بگوید: چرا نمیروی از ایران؟ دختر فلانکی در ایتالیا درس میخواند به چه خوبی. بعد خودم را دیدم که دارم به آقاجان توضیح می‎دهم من آدم اینجا هستم و رفتن کار من نیست و  ... بیهوده بود. آقاجان تنها آدمی بود که من برایش این ماجرا را توضیح ندادم. یکبار برای مامان گفتم که آرزویم چیست و چرا میان این همه زبان خواندن اطرافیانم، جدی نمیگیرم چیزی را؛ چرا هنوز فکر می‎کنم اینجا جای من است و باید بمانم. مامان خیالش راحت شده بود. گفته بود در این سن داشتن دختری در راه اینقدر دور برایش کابوس است. بعد برایم بهار دخترعمو را خواند و خواست صدایش را ضبط کنم.

بعد از همه توضیحات من، آقاجان تاکید کرد که ایمیل دختر فلانکی را برایم میگیرد. امتحانش ضرر ندارد.