سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۵

مامان2

مامان به همه چیزهایی که خودش بنیان‌گذارش بوده پایبند است. چای و زیره خط قرمزهایی است که نصفشان را می‌برد جایی قایم می‌کند که دست ما که سهل است، عقل هیچ بنی بشری هم به آن نرسد. چوب کبریت‌های سوخته را هم هنوز توی قوطی کبریت قدیمی‌تر انبار می‌کند. همه جای دنیا می‌توانم کاری که دست مامان دخیل بوده را تشخیص بدهم؛ غذاهایش را، لباس تا کردن، پول جا دادنش توی کیف پول و ... همه را از برم؛ چرا که در تمام این سی سال همین بوده. صدایش، لحن نازنینش، نسبت‌هایی که به من می‌دهد هم همه این سالها همانطور مانده؛ همانطور که اولین بار به یاد می‌آورمشان. حتی جوری که جواب سلام من را پشت تلفن، آیفون می‌دهد؛ سلام به روی ماهت. حتی بعد از عمل، بعد از بی‌هوشی، بعد از منگی زخم و بخیه. 

دوشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۵

الدوز و فیل‌ها

از همان شب که مدرس را با بغض می‌رفتیم و میم همه راه‌های مسخره‌بازی را امتحان کرد تا من اشک‌هایم بند بیاید تا همین حالا که شبیه فیل بدون خرطومم؛ زندگی را جمع‌آوری نکردم. شبها صدای پیرزنها با استرس نوشته نشدنشان به هم می‌پیچد و نمی‌گذارد بخوابم و بعدش خواب‌های عجیب با خاطره‌ی زنها برایم تکرار می‌شود. به میم باید بگویم الدوز قهرمان کودکیم بود. یک شب هم خوابش را دیدم. من و صمد و الدوز هر سه داشتیم در یک خیابانی که فیل داشت، راه می‌رفتیم. من کودک بودم اما می‌دانستم همه چیز فیک است. پوست فیل‌ها کلفت بود و چروک‌های عمیقش را هیچ مرهمی چاره نبود انگار. صمد دست الدوز را گرفته بود و من داشتم برایشان قصه عذرا خانم را می‌گفتم که دختر کوچکش توی حوض خانه خفه شده بود و در خانه‌شان فیل نداشتند که با خرطومش اب حوض را خالی کند. الدوز گفت فیل‌ها 500 سال و یک تابستان زنده می‌مانند. بعدش نفهمیدم چطور دیگر کودک نبودم.
صبح‌ها با صدای استرس بیدار می‌شوم. هر صبح قبل از کامل باز شدن چشم، چیزی را توی موبایل عاریتی سرچ می‌کنم. فیل‌ها چند سال عمر می‌کنند؟ پوست فیل‌ها چطور است؟ فیل‌ها... حتی هر سه را سرچ کردم: صمد، الدوز، فیل.

کاش این تابستان تمام شود و فیل باز هم زنده بماند.