دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۱

مرگ پایان کبوتر نیست؟؟

زنگ درش خراب بود، همیشه کلید را می انداخت پایین با غرولندهای خش دار و آرام. وقتی مُرد تا مدتها به آن زنگ خراب فکر می کردم. همیشه همین بوده وقتی کسی می میرد تا مدتها به چیزهای احمقانه کوچکی فکر میکنم. به قوز پشت آن زن که چطور در آن گور جا گرفته یا دفتر آبی فرشته که چه بلایی سرش آمده یا عینک ته استکانی مادربزرگم که کجاست، زیر دست و پا له نشود یا... بعدتر ایمیل و شماره تلفن و ....
مرگ ممکن است تو را تمام کند اما فکر کردن به این چیزها تمام نمی شود.

چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۱

که به تشنگی بمردم...


یک خروار حرف به آدمهای زندگی ام بدهکارم. حرف هایی که باید می نشستم یا حتی بنشینم رو به رویشان، و بگویم. رنج هایی که از رابطه ام  بردم، لحظات تلخی که می توانست نباشد... حرف هایی که بارها با خودم گفتم اما با کس دیگری نه.
یک خروار حرف هست که باید می شنیدم. حرفهایی که باید رو به رویم می نشستند و به رخم می کشیدند کجا اشتباه کردم تو رابطه. حرفهایی که زده نشدند...
حالا آدمی هستم که به خاطر یک مشت حرف لعنتی، آدمهای زیادی را از دست داده است...

یکشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۱

بسی رنج بردم...


«رنج» واژه خوبی است. انگار همه تلخی ای که تو می خواهی را دارد. یک وقتهایی برایم درد همچین کاربردی داشت. می توانستم همه چیزهای بد را با درد توصیف کنم. وقتی حال کسی خیلی بد بود می پرسیدم : درد می کنی؟ حالا فکر می کنم رنج واژه بهتری است. این را از روز شاهنامه خوانی خودمانیمان فهمیدم. فردوسی از رنج زیاد استفاده می کند. چقدر به جای توضیحات زیاد و خسته کننده می توانستم بگویم رنج می کشم. یا حتا مثل فردوسی ته هر قصه بگویم که چه رنجی کشیده ادم قصه و ...
یک روز که قصه خودم را نوشته باشم، یک جایش حتمن می گویم «بعد از رنج واژه دیگری نیست. رنج نهایت تلخی است که یک انسان می تواند با خودش حمل کند...»

دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۱

روزی ما دوباره کبوترهایمان را...

یک عکس داشتم که پیدایش نمی کنم. یک عکس از نسرین و رزا توی سخنرانی انجمن. نمی دانم رزا آن زمان که شاتر دوربین زده شده بود چه گفته بود که هر دو می خندیدند. شاید من هم پشت دوربین خندیده بودم که دستم لرزید و عکس تار شده بود. روزهای خوبی نبود، روزهای لایحه حمایت از خانواده و ... در انجمن جلسه سخنرانی درباره تبعیض و خشونت بود. ما آدمهایی بودیم که با این موضوع هم می توانستیم بخندیم.

روزهای خوبی نیست. رزا آرام خوابیده زیر خاک و این همه لینک خبر، هیچکدام حتا نوید مرخصی نسرین را هم نمی دهند.