چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۸

ستاره می خواهم


1.
زمستان امسال سردتر از سالهای قبل نیست. دکتر گفت همه بچهها کمبود آهن و ویتامین دی دارند. دکتر گفت قلب سهتاشان خوب نمیزند. دکتر گفت دندان 16 نفرشان باید حتما درمان شود. دکتر گفت چرا اینقدر دیر به داد قارچ یک بچه دیگر رسیدیم؟ من تند تند روی برگهها مینوشتم و مدام محاسبه میکردم. پ دیگر نمیتواند قلم را دستش بگیرد. معلمش با بغض گفت یعنی دیگر نمیتواند؟ دکتر گفت دیر به دادش رسیدیم. من تند تند روی برگهها مینوشتم: 60 برگ قرص فروس سولفات،90 عدد ویتامین دی، سی شربت آموکسی کلاو، دارو برای قارچ و ... به مریم گفتم کاش دکتر میشدم. کاش بلد بودم دیر نرسم. روی برگه نوشتم همه دخترها قرص آهن بخورند و همه کودکان زیر سی و پنج کیلو. کودکان زیر سی و پنج کیلو تعدادشان زیاد است و دخترها بعد از پریود کمتر مدرسه میآیند. مریم گفت کاش دکتر میشدی، شاید کمتر غصه میخوردی.
2.
ی بعد از چهل روز با پای شکسته و عفونتزده از زندان بیرون آمد. حالا پای راستش مثل پای راست من پین دارد. با معلمها داستان علی اشرف درویشیان را خواندیم و گریه کردیم:
زمستان آن سال از سالهای پیش سردتر شده بود. پنجرهها را با روزنامه  و مقوا خوب پوشانده بودیم. یک روز صبح حاضر و غایب میکردم:
-نیازعلی ندارد!
چند نفر از بچهها آهسته گفتند: غایب
تکان خوردم. جایش خالی بود. غم ناآشنایی در صورت بچهها دیده میشد. همه سرشان را زیر انداخته بودند. از اکبر مبصر کلاس علت را پرسیدم. گفت:
آقا دیروز غروب مرد. از سرما، آقا. خون از گلوش آمد و مرد. هی میگفت: ستاره میخواهم. ستاره میخواهم. یک ستاره قشنگ برای ننهم.
3.
ستاره میخواهم. یک ستاره قشنگ برای نمردن.