1.
زمستان امسال سردتر از
سالهای قبل نیست. دکتر گفت همه بچه ها کمبود آهن و ویتامین دی دارند. دکتر گفت قلب سه تاشان خوب نمی زند. دکتر گفت
دندان 16 نفرشان باید حتما درمان شود. دکتر گفت چرا اینقدر دیر به داد قارچ یک بچه
دیگر رسیدیم؟ من تند تند روی برگه ها می نوشتم و مدام محاسبه می کردم. پ دیگر نمی تواند قلم را
دستش بگیرد. معلمش با بغض گفت یعنی دیگر نمی تواند؟ دکتر گفت دیر
به دادش رسیدیم. من تند تند روی برگه ها می نوشتم: 60 برگ قرص فروس سولفات،90 عدد ویتامین دی، سی شربت
آموکسی کلاو، دارو برای قارچ و ... به مریم گفتم کاش دکتر می شدم. کاش بلد
بودم دیر نرسم. روی برگه نوشتم همه دخترها قرص آهن بخورند و همه کودکان زیر سی و
پنج کیلو. کودکان زیر سی و پنج کیلو تعدادشان زیاد است و دخترها بعد از پریود کمتر
مدرسه می آیند. مریم گفت کاش دکتر می شدی، شاید کمتر
غصه می خوردی.
2.
ی بعد از چهل روز با پای
شکسته و عفونت زده از زندان بیرون آمد. حالا پای راستش مثل پای راست من
پین دارد. با معلم ها داستان علی اشرف درویشیان را خواندیم و گریه کردیم:
زمستان آن سال از سالهای
پیش سردتر شده بود. پنجره ها را با روزنامه و
مقوا خوب پوشانده بودیم. یک روز صبح حاضر و غایب می کردم:
-نیازعلی ندارد!
چند نفر از بچه ها آهسته گفتند:
غایب
تکان خوردم. جایش خالی
بود. غم ناآشنایی در صورت بچه ها دیده می شد. همه سرشان را زیر انداخته بودند. از اکبر مبصر کلاس علت
را پرسیدم. گفت:
آقا دیروز غروب مرد. از
سرما، آقا. خون از گلوش آمد و مرد. هی می گفت: ستاره می خواهم. ستاره می خواهم. یک ستاره
قشنگ برای ننه م.
3.
ستاره می خواهم. یک ستاره
قشنگ برای نمردن.