از فردا دوره سختی در زندگیم شروع میشود که تا یک ماه ادامه خواهد
داشت. استرسش، خواب و خوراک و زندگی هر روزهام را کاسته است. تمام یک ماه آینده
را باید با سختیای ادامه بدهم که نمیدانم چقدر خواهد بود و چقدر از عهدهاش بر
میآیم. به خودم مطمئن نیستم و قطعا اولین بار نیست در زندگیم در این شرایط
استیصال با کار و زندگی مواجهه میشوم. میم میگوید از عهدهاش بر میآییم اما من
در این شرایط تنهایم او هم در استرس طرح و مواجهه با مادرش تنهاست. اما اصرار دارد
که «ما» از عهدهاش بر میآییم من اما هیچ وقت به او نگفتم «ما» چون فکر میکنم
تظاهر است. او در همه شبهایی که نمیخوابد و سیگارهایی که میکشد و تپشهای
نابسامان قلبش تنهاست و سهم من تنها نگرانی است. این شکل زندگی ماست همه ما. نه در
اعماق خودمان که بیشتر وقتها در سطح رویه زندگی تنهاییم.
یک لیست نوشتم از
کارهایی که باید بکنم. سعی کردم خودم را مجهز کنم. شهریور همیشه ماه سختی است پر از خاطرهی از دست دادنها و رفتنها و از پا افتادنها اما
همیشه بعد از آن مهر آمده است.