1.
مادرم كودكي هيچ كدام از ما را به خاطر ندارد. نمي داند كداممان سرخك گرفته بوديم كدام آبله مرغان! كداممان بيشتر گريه مي كرديم، کداممان شب بیداری داشتیم کداممان کمتر می خوابیدیم؛ کداممان لجباز بودیم، کداممان... مادرم حتی به یاد ندارد سر زایمان کداممان بیشتر اذیت شده، کدام بارداری اش بهتر بوده! حتی گاه از یاد می برد کداممان را چطور زایمان کرده است.
مادرم جوانی اش را به یاد ندارد. وقتی از او می پرسی چه می کرده، چیزی به یاد نمی آورد. همچنان که به یاد ندارد کودکی ما را جوانی خودش را هم به فراموشی سپرده است. جوانی اش، کودکی ما بود. ما 7 فرزندش.
من از کودکی ام، خستگی همیشه او را به یاد دارم با آن سارافون چهار خانه که بوی غذا می داد.
2.
به چهل سالگی اش نزدیک شده و این حس بالغ شدن همراه با پختگی 40 سالگی رهایش نمی کند. دو فرزندش مدرسه می روند صبح ها و عصرها به جان هم می افتند. یک بار برایم گفت هیچ چیز از 20 تا 30 سالگی اش را به یاد نمی اورد. انگار که اصلا زندگی نکرده باشد. هیچ کاری جز بزرگ کردن دختر و پسرش نکرده.
گفت خود آن روزهایش را گم کرده است. انگار آن سالها هرگز وجود نداشتند.
3.
فاطمه مرنیسی متنی دارد که زنان را به نوشتن ترغیب می کند. او می گوید:
«نوشتن را هر روز به کار برید. پوست شما به خاطر خاصیت عالی نوشتن از نو ساخته می شود! از لحظهای که بیدار میشویم نوشتن فعالیت بافتهای سلولی را ارتقا میدهد. با اولین علامتی که روی صفحه سفید کاغذ میگذارید، کیسههای زیر چشمتان بلافاصله محو شده و پوست صورتتان از نو تازه میشود و تا ظهر به بهترین حالت باقی می ماند. نوشتن با ترکیبات فعالش به بازسازی پوست کمک میکند و در آخر روز خط صورتتان کمعمقتر شده و چهره تان دوباره شاداب میشود.
محکم جای خود را حفظ کنید، بخصوص قلمتان را محکم نگه دارید، زیرا کسانی هستند که میخواهند آن را از شما بربایند! فراموش نکنید : نوشتن بهتر از کرم تقویت کننده پوست است.»
مادرم كودكي هيچ كدام از ما را به خاطر ندارد. نمي داند كداممان سرخك گرفته بوديم كدام آبله مرغان! كداممان بيشتر گريه مي كرديم، کداممان شب بیداری داشتیم کداممان کمتر می خوابیدیم؛ کداممان لجباز بودیم، کداممان... مادرم حتی به یاد ندارد سر زایمان کداممان بیشتر اذیت شده، کدام بارداری اش بهتر بوده! حتی گاه از یاد می برد کداممان را چطور زایمان کرده است.
مادرم جوانی اش را به یاد ندارد. وقتی از او می پرسی چه می کرده، چیزی به یاد نمی آورد. همچنان که به یاد ندارد کودکی ما را جوانی خودش را هم به فراموشی سپرده است. جوانی اش، کودکی ما بود. ما 7 فرزندش.
من از کودکی ام، خستگی همیشه او را به یاد دارم با آن سارافون چهار خانه که بوی غذا می داد.
2.
به چهل سالگی اش نزدیک شده و این حس بالغ شدن همراه با پختگی 40 سالگی رهایش نمی کند. دو فرزندش مدرسه می روند صبح ها و عصرها به جان هم می افتند. یک بار برایم گفت هیچ چیز از 20 تا 30 سالگی اش را به یاد نمی اورد. انگار که اصلا زندگی نکرده باشد. هیچ کاری جز بزرگ کردن دختر و پسرش نکرده.
گفت خود آن روزهایش را گم کرده است. انگار آن سالها هرگز وجود نداشتند.
3.
فاطمه مرنیسی متنی دارد که زنان را به نوشتن ترغیب می کند. او می گوید:
«نوشتن را هر روز به کار برید. پوست شما به خاطر خاصیت عالی نوشتن از نو ساخته می شود! از لحظهای که بیدار میشویم نوشتن فعالیت بافتهای سلولی را ارتقا میدهد. با اولین علامتی که روی صفحه سفید کاغذ میگذارید، کیسههای زیر چشمتان بلافاصله محو شده و پوست صورتتان از نو تازه میشود و تا ظهر به بهترین حالت باقی می ماند. نوشتن با ترکیبات فعالش به بازسازی پوست کمک میکند و در آخر روز خط صورتتان کمعمقتر شده و چهره تان دوباره شاداب میشود.
محکم جای خود را حفظ کنید، بخصوص قلمتان را محکم نگه دارید، زیرا کسانی هستند که میخواهند آن را از شما بربایند! فراموش نکنید : نوشتن بهتر از کرم تقویت کننده پوست است.»
از صبح فکر می کنم به اینکه اگر مادرم جوانی اش را می نوشت اینقدر پیر می شد؟