دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۲

من خالی از ...



به دخترها گفته بودم زندگی روزمره عرصه مقاومت است آمدم مثال بزنم که خودشان گفتند مثلا همین مقنعه که از سر ما می افتد یا رنگ کفشهایمان که از اجبار سرمه ای پوشیدن در بیاییم.  زندگیشان را لیست کرده بودند. میان هر کاری یک عنوان گذاشته بودند، رویابافی. یکی شان گفت از فیزیک متنفر است  و بیشتر رویا بافی هایش در زنگ فیزیک است گفته بودم ما رویا می آفرینیم تا زیر فشار زندگی واقعیمان له نشویم، این هم نوعی مقاومت است. دختر رویایش را برایمان بازی کرد. رویایش بازی در میان حرفه ای های بسکتبال بود. دیگری بازیگر شده بود و آن یکی نویسنده. من؟ من رویاهایم را باخته بودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر