یکشنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۹

...

برای اشکهایت...
روبه رویم می نشینی کلمه ای نمی یابم و چیزی آزاردهنده تر از این نیست برای آدم پر حرفی مثل من! می نشینم و خیره می شوم به اشکهایِ پشت همت و صدای لرزان و حرفهای بریده بریده ات و سیگاری که هی پک می زنی بهشان. هیچ چیز پیدا نیست تا من از همین تختی که مجبورم چند روز به آن الصلق شوم تا دردهایم کمی آرام شود، برایت حرف بزنم!ً مثل همیشه حرفهای پیدا می زنم تا فضا کمی عوض شود:
_ درست میشه، با هم می ریم دنبال خونه، با هم وسایلتو جمع می کنیم بذار از این تخت لعنتی خلاص شم. بذار... درست میشه...

۲ نظر:

  1. آره درست میشه ...همه چی یه روز درست میشه...

    پاسخحذف
  2. اینجا نظر خصوصی نمیشه گذاشت
    یه ایمیل از خودت برام بذار لطفا فروغ جان

    پاسخحذف