جمعه، دی ۱۰، ۱۳۸۹

جمعه ساکت، جمعه متروک...

جمعه ها روز من نیست. جمعه های بوی کز متوترکسات می دهد با تهوع ناخواسته که هیچ چیز آرامش نمی کند. جمعه ها بوی جوهر نمک، مایع ظرفشویی تاژ و پودر رخشویی برف می دهد. جمعه ها یک لیوان بلند چای دم کرده با یک دلتنگی ممتد است . جمعه ها منم با یک تختخواب کوچک و یک پنجره که رویش رنگ کرده اند تا نگاه نامحرم به درون خانه نیفتد با دو کاکتوس و یک شمعدانی نو پا . جمعه یک غروب دارد که غم همه هفته را یکهو خالی کرده است در درون خودش. جمعه ها ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر