جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۸۸

...

همه لرزش دست ودلم

از آن بود

که عشق پناهی گردد، پروازی نه

گریزگاهی گردد

آی عشق...

۷ نظر:

  1. رنگ آشنای چهره ات
    پیدا نیست........

    پاسخ دادنحذف
  2. آن ها حق داشتند كه بگذارند عشق در كتابها بماند...شايد عشق توان زيستن در جايي ديگر را نداشته باشد.

    پاسخ دادنحذف
  3. گرديد و گرديد
    چرخيد و چرخيد
    و چه بد افتاد تاس ما
    يار مي خواستيم
    دار شد نصيب ما
    پ ن
    عشق مرد آن گاه كه برادر /برادر را كشت

    پاسخ دادنحذف
  4. ...و گاه عشق و عاشقی نه تنها پایگاهی نیست بلکه جانکاهی هست/ پیروز باشی

    پاسخ دادنحذف
  5. هر روز از زندگي چيزي جز يك دروغ نيست

    آپ شد

    خاموش مثل سنگ قبر

    پاسخ دادنحذف