جمعه، مهر ۲۴، ۱۳۸۸

مهاجرتهایی که ته دلت را می لرزاند...

نگاهش با ته اشکی در هم می آمیزد نگاهم می کند و می گوید: به ... گفتم تو رو خدا نمون بیا! می دونی یاد مهاجرتهای دهه 60 افتادم. گفتم اون وقتا جوون بودیم می تونستیم تحمل کنیم اما الان تو میان سالی تحمل دور افتادن از دوستان سخته! نمی شه این مهاجرتها رو تحمل کرد...
چیزی نمی گویم! به این رفتنهای مدام فکر می کنم.
هر روز خبر از رفتنی می دهند. رفتنهایی که می دانی بازگشتی در کارشان نیست! هر روز خبر از قصد رفتنهایی می شنوی . قصدهایی که می دانی به عملی شدن نزدیک است!
از پس این رفتنهای مکرر تصور کن بیش از آنچه اکنون هست حسرت فیلم خوب ، تئاترخوب، عکس...، موسیقی... به دلت بماند!
به ما رحم کنید! ما در جوانی نمی توانیم این را تحمل کنیم!

۵ نظر:

  1. میماند ما که مانده ایم اما خوب نگاه ببین همین ما که مانده ایم فرقی با رفته ها نداریم. هجرت ما توی خودمان بوده فقط.

    پاسخحذف
  2. اینها رحم ندارند هیچکدامشان که...

    پاسخحذف
  3. ...و در ماندن می پوسیم باید رفت اما رفتنی که بازگشتی داشته باشد / پیروز باشی

    پاسخحذف
  4. بايد رفت ماندن ما با رفتم فرقي ندارد...رفتن را ترجيح مي دهم.

    پاسخحذف
  5. چند سال اخیر از هجوم این همه مهمونی خداحافظی، اشکی برام نمونده که بریزم! بی تفاوت شدم! دیگه برا اینکه تولد صمیمی ترین دوستم براش چی بخرم دغدغه ندارم!

    پاسخحذف