نگاهش را دیگر از من نمی دزدد! خیره می شود به چشمانم. هر روز برایش جور دیگرم. هر روز نام تازه ای برایم می آفریند! نامم را بلند و با تاکید صدا می کند انگارکه به از دست دادنم نزدیک می شود هر لحظه! نه گفتنهای مکرر من خسته اش نمی کند! زیر لب می خواند: من نتوانم، نتوانم ...
به این همه چیزهای ساده ای که از آن اوست و من در آن شریک نیستم حسودیم می شود!!!
او نتواندت به تو نتوانی می ماند...
پاسخحذفزیر لب میخواند....
پاسخحذف