جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

این نیز بگذرد...

غروب جمعه است. مینا می رود. سفری در کار نیست. من هم می روم که آن چمدان را که به امید سفری در راه گذاشته بودم بردارم و خالی اش کنم و بعد با خیال راحت بنشینم سر این زندگی بی تکانم...

۱ نظر:

  1. خرداد نامه ها تو خوندم ... چقدر خاطرات خردادییمان شبیه هم هست !

    پاسخحذف