شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۹

22 خرداد

l22 خرداد 1384 است. من دختری 20 ساله ام که از خیلی چیزها می ترسد! از زندان، کتک، فحش، باتوم... و از خیلی چیزهای دیگر. در نتیجه تمام عصرم را در سایتهای مختلف می گردم تا ببینم چه بلایی سر آدمهایی که دوستشان دارم و حالا جلوی دانشگاه تهران به اعتراض ایستاده اند آمده است! از خودم بدم می آید که جسارت رفتن ندارم. بغض می کنم طولانی مدت و آن را روی کتاب آسیب شناسی اجتماعی دکتر صدیق که امتحانش را داده ام خالی می کنم!

22 خرداد 1385 است. تصمیم می گیریم که نرویم میدان 7 تیر. تمام دلم آنجاست. همه می گویند خطرناک است. شب از خودم متنفرم ! از ترسی که نمی گذارد کاری بکنم. عکسها را می بینم و نفسم بند می آید! شبنم را گرفتند و ...

22 خرداد 1386 است. تصمیم بر آن شد که تجمعی صورت نگیرد. 22 خرداد روز همبستگی زنان ایران نامگذاری می شود و یادها و نامه ها و ...

22 خرداد 1387 چند اس ام اس و حرف و لینک و یاد و خاطره و...

22 خرداد 1388 است. ما سرخوشیم و مضطرب. 9 صبح میدان کاج تا 11 در صف طویل می مانم تا رایم را به صندوق بریزم. از صبح کلافه ام. کوثر را متقاعد می کنیم که بلاخره سبز باشد. تمام روز آمار صندوقها و رای ها و ... . درس و کار تعطیل... به مادرم می گویم دعا کند از همان دعاهای مادرانه اش! و در حیاط راه می روم. تند تند...

22 خرداد 1389 است شب قبل پشت بام خانه ام را پر از الله اکبر کردیم با اطلس. از عصبانیت فیلم ندا با فریاد حرف می زنیم و نمی دانم چه ساعتی است که خواب می رویم و 22 خردادمان را با استرس شروع می کنیم. به همه چیز خانه گیر می دهم. باید ساعت 4 بیاید. با هم خداحافظی می کنیم . می رویم تا خیابان خرداد 1389 را فتح کنیم.

22 خرداد 1389 است. من دختری 25 ساله ام .از خیابانهای پر از پلیس ضد شورش دیگر نمی ترسم.

۲ نظر: