سه‌شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۹

امان از زمستانی که در بهار امانمان را برید!

18خرداد 1388 بود. قرارمان همه خیابانهای شهر: امروز شهر را سبز می کنیم... حلقه انسانی سبز!
قرارمان شد سر چهارراه ولیعصر! همه فریاد و شوق پیروزی بود...

هی! چه روزها که ندیدیم...


صدای «سر اومد زمستون» را تا آخر بلند می کنم و اشک می ریزم...



صبر پیشه کن عزیز دلم
صبر پیشه کن
در بطن کوسه ئی که تو را خورده است
گله معنا ندارد.
گیر کرده ای عزیز دلم
گیر کرده ای
و تو هم که یونس و عمران نیستی.


شمس لنگرودی

۲ نظر:

  1. و من اون روز رفتم همون جايي كه پارسال بودم و وسط خيابون اشك ريختم ...

    پاسخحذف
  2. ممنونم فروغ جان.
    من که خسته شدم از بس به خاطرات پارسال فکر کردم .

    پاسخحذف