یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۹

نمی توانم زیبا نباشم...

نمی‌توانم زیبا نباشم
عشوه‌یی نباشم در تجلیِ جاودانه.

چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهاری نابه‌خویش آذین می‌کند:
در جهانِ پیرامنم
هرگز
خون
عُریانی‌ جان نیست
و کبک را
هراسناکیِ‌ سُرباز خرام
باز نمی‌دارد.

چنان زیبایم من
که الله‌اکبر
وصفی‌ست ناگزیر
که از من می‌کنی.
زهری بی‌پاد زهرم در معرضِ تو.
جهان اگر زیباست
مجیزِ حضورِ مرا می‌گوید.

ابلهامرداعدوی تو نیستم من
انکارِ تواَم.


احمد شاملو

۶ نظر: