شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹

برای دوستان خوبم...

یک شب نفسم داشت بند می آمد. کاوه و اطلس را به خیابان شبانه کشاندم تا اندکی نفس بکشم. همان شب با سکوت به پریسا می گفتم که حال مرگ دارم! حال مرگم آنطور بود که سکوت کنم... سکوت کنم...
آدمهای زیادی این روزهای بدم را همراهی می کنند. همراهی شان جوری هست که مرا به ادامه دادن امیدوار می کند. می دانم می دانند تا چه اندازه دوستشان دارم.

۳ نظر:

  1. فروغ؟
    با این پستهایی که گذاشتی خب من هم که نگرانت شدم که دختر! معنیش این نیست که نذاری ها! معنیش اینه که کاش میتونستم حالتو ردیف کنم و سرجاش بیارم....اما می دونی گاهی این بدحالیها عالیه، چون شاید بعدش قراره که کار فوق العاده ای ازتو سر بزنه....میبوسمت....زیاد...

    پاسخحذف
  2. چه خوب. برای من آدم های زیاد هر چقدر هم خوب باشند باز هم زیادند. زیاد....
    آدم ها باید کم باشند. کم.

    پاسخحذف
  3. نمی دانم به احترام این روزهایت باید سکوت کرد یا...

    پاسخحذف