شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

شبیه مادرم شده ام...

شبیه مادرم شده ام! این را همه می گویند! به گمانم شبیه جوانی هایش هستم. زمانی که مادرم دختر خانه پدری بود. موهایش را می بافت و گیسهایش از زیر روسریش پیدا بود! ابروهایش پهن و صورتش پر از کرک بود. شبیه حال انتظارش برای رسیدن به شرایط بهتر! نه! من شبیه جوانی های مادرم نیستم! من سالهاست موهایم را نبسته ام، هر بار کوتاهتر از قبل اند! آرایشگرم هر بار که می خواست کوتاهترش کند با حسرت میگفت: دختر و موهاش! دم ابروهایم را کوتاه می کنم! همه می گویند ابروی کوتاه به من بیشتر می آید!

شبیه مادرم شده ام. فکر می کنم شبیه جوانی هایش نیستم! شاید شبیه میان سالی اش هستم! شبیه سی و چند سالگی اش! خانه اش پر از بوی ترشی و رب گوجه فرنگی و غذاهای جورواجور است! آشپزی را دوست ندارد اما مادر 6 بچه بودن... به دوست داشتنش اهمیت نمی دهد! خستگی اش هر شب کش می آید تا شب بعد! امشب نوبت بچه آخری است که تا صبح بیدار بماند. همسرش ماموریت است و این یعنی محافظ خانه باید باشد! نه! من شبیه میان سالی مادرم نیستم! خستگی من از جنس هر شب پشت این لپتاپ نشستن و دویدم برای پول و کار و ... است! گرچه خانه من پر از بوی غذاست اما برای این شکم همیشه گشنه ام!

شبیه مادرم شده ام! شبیه همین چند سال پیشش،60 سالگی اش شاید. شصت سالگی اش که تازه دچار سندرم آشیانه خالی شده بود و با صدای هر زنگ دری خوشحال می شد و هر مهمانی او را به وجد می آورد. شبیه تنهایی اش که هی بزرگ و بزرگ تر می شد و ما نمی فهمیدیم هیچ وقت! یک شب قلب خوبش به ما فهماند این زن روزهای زیادی است که خوب نیست! نه! من شبیه چند سال پیش مادرم نیستم! من تنهایی را انتخاب کردم. انتخاب کردم که صدای نگرانش را مهمان خانه ام کنم و در تنهایی ام آن فکری را کنم که تنهایی موجبش است و آن کاری کنم که خلوت به من اجازه انجامش را میدهد!

می دانید من زنی شبیه مادرم هستم! با تفاوتهای بسیار! مادرم هر بار با من غریبه تر می شود! وقتی برای کوچکترین شباهتی که مرا به او پیوند می زند شادی می کند با خودم می گویم شاید من متفاوت ترین تصویر شبیه به اویم!

۳ نظر:

  1. متفاوت ترين تصوير شبيه به او! جالب است.

    پاسخحذف
  2. نازنین بانو چقدر قشنگ بود این پستت. می دانی که من لحن نوشته ایت را دوست دارم اما جدا این نوشته ات چیز دیگری بود . شاید از باب شباهتی که هر زنی می توانست با تصویری که تو ارائه کرده ای در خودش بیابد. لااقل در مورد خودم می دانم که تلاش کرده ام دورترین تصویر شبیه به مادرم باشم. زنی که همیشه صبور و تسلیم بود...

    پاسخحذف
  3. انگار من هم همین متفاوت ترین تصویرشبیه مادرم را دارم این روزها تجربه می کنم !

    پاسخحذف