یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹

آه ای سالهای رفته...

امشب که به تنها یادگارت نگاه کردم، یاد آن حرفتت افتادم : تنها یک بار اتفاق می افتد! تنها یکبار تو 25 ساله ای و می توانی از عینک 25 سالگی ات به زندگی خیره شوی!
یادم رفته بود. این خیابان تنها یکبار با تن 25 ساله من تجربه می شود! حتی یادم رفت به شادی بگویم او هم تنها یک بار این 22 سالگی را تجربه می کند! تنها یک بار...

۱ نظر: