چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

8 مارسی دیگر، زن بودنی در امتداد....

خب دروغ چرا! هر سال منتظرم 8 مارس بیاید. برای آدمی که بیشتر آرمانها و آرزوهایش حول خواسته های این روز می گذرد این روز معنای زیادی می تواند داشته باشد، هر چند معتقد باشی اصلا نباید تبریک گفت جز یک دلیل: هنوز با همه آن آرزوها زنده ای! و این خوب پیروزی بزرگی است که باید جشن گرفت.

امسال اما مثل هر سال لیست نکردم نام آدمهایی که باید بهشان تبریک گفت. امسال خسته تر از آن بودم که بتوانم شاد باشم، یا به کسانی تبریک بگویم. منتظر تبریک کسی هم نبودم، گرچه دوستان زیادی این را به یادم آوردند.


امسال اما مثل هر سال در مراسمی شرکت می کنی. خودت تا پایان کار ایستاده ای. گرچه نه این مراسم ها مثل همیشه است و نه تو! که امیدهایی هست هنوز هر چند با دل نگرانی ! هر چند با این همه نام زنانه از دست رفته، در بند...
شب بعد از یک روز پر کار کسی برایت اس ام اس می فرستد:


برای یک سال دیگر زن بودن نه خسته رفیق فروغ...
پ.ن.
چقدر این لبخند خسته فخری به دلم نشست! نه خسته فخری جان!


۵ نظر: