جمعه، آذر ۳۰، ۱۳۹۷

پس از جستجوها...


از خودم پرسیدم شب یلدای سال قبل کجا بودیم؟ میخواستم خودم را محک بزنم که تا کجا توانستم به عقب برانم و سعی کنم فراموش کنم. جزئیات باورنکردنیای بر سرم آوار شد.  رنگها و بوها، کلمهها، دستها، چراغها و نورها و ... روزمرهها در مناسبتها جور دیگریاند. جزئهای فراموش نشدنی که کل را از خاطر میبرند...
اگر میتوانستم از این شب تاریک بگذرم و صبح نورش را بر من میتاباند، میتوانستم دوباره به معجزه ایمان بیاورم؛ این را مطمئنم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر