شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۷

خوشا روزی که دور از غم...


زری بهترین شاگردم از مادرش متنفر است. مادر تنهایش چهار بچه قد و نیم قد را با سرایداری یک ساختمان نیمهتمام در یک اتاق  12 متری بزرگ کرده است. در افغانستان به دنیا آمده و فارسی ایرانی برایش سخت است اما  خشم زبان نمیخواهد. خشم از چشمها و لرزش صدا خودش را بروز میدهد. او و دفتر آبی نفتیاش که نکتههای همه کلاسها را روی آن مینویسد گاهی انقدر خشمگینند که دیگر کلمه نمی‌آفرینند. مریم که روز اول کلاس از من پرسید عاشقی هم از مادرش متنفر است. مادرش محافظ باروهای بلند کنترل و محدودیتهای مردانه‌است. او را نمیتواند ببخشد. نون همدم روزهایم در آن ساختمان هم حسرت دارد آنقدر شجاعت نداشته زودتر از دست مادرش خلاص شود. او میان همه ترس‌هایش  از بی‌پولی و اجاره خانه و ‌..‌. ترس مسلم دیگری دارد؛ روزی مادرش از ناتوانی به او برگردد. به او می‌گویم می‌فهمم بازگشت خطرناک است اما شاید همه چیز بهتر شده باشد. حست به او، حست به زندگی و ... شاید حتی مرهم باشد. او نگاه سنگین به من می‌کند و مثل همیشه به یادم می‌آورد نمی‌توانم بفهمم او از چه رنجی می‌گوید.
حجم رنج زنان بی مادر شمردنی نیست. فکر می‌کنم دارایی‌ای مهمتر از مامان ندارم. دنیای بی مامان وحشی و بی‌رحم است و حتما مرا می‌خورد همانطور که زری و مریم و میم را خورده.
2.
به میم نامه نوشتم برای اولین بار و خواستم مراقبم باشد. تابستان نیامده خودش را پهن کرده در همه زندگیم. درد تازه‌ای توی انگشت دومم در حال رشد است. شبها خواب می بینم انگشتم بزرگ شده آنقدر که دیگر در زندگیم جا نمی‌گیرد و شکلش عوض شده. جوری سنگینم که  نمی‌توانم تکان بخورم. میم مراقب است از سنگینی تعادل تنه‌ام از دست ندهم. تندی‌هایم را پاک می‌کند و سعی می‌کند برایم شعر و قصه بگوید. می‌خواهم زودتر تمام شود. اما توانایی تغییرش را ندارم.آدمها انتظار دارند همان همیشه باشم. زخم روباز نیست که نشان دهم و توقعشان را کم کنم. شبها تمام می‌شوم و جز صدای مامان که نجات‌دهنده است همیشه، دلم هیچ نمی‌خواهد. مامان می‌گوید چاره دارد حتما فقط مرگ بی‌چاره است. این را برای حال آقاجان می‌گوید. برای سنگینی زمستان‌های او که برای همه ما به ارث گذاشته.
3.
کارهای سختی که از اول سال شروع کرده‌ام روان شده‌اند. اولین فیلم، کار جدید، دوره‌ی جدید ... همه روان شده‌اند و من یاد گرفته‌ام با آنها راه بروم، بخوانم، تلخی کنم. باید قوی‌تر باشم باید یاد بگیرم که قوی‌تر از تلخی‌ها باشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر