کلمات آخر مقاله مجله
را مینویسم. دوست دارم مرگ محترم خانم را تعریف کنم. کلمات را بالا و پایین میکنم
تا جایی برای آن اتفاق تاریخ معاصر که کمتر جایی ذکر میشود بیابم. همان غروبی که
لاتها جلوی خانهای که جلسه انجمن نسوان وطنخواه بوده، تجمع کردند و منتظر بودند
آن زنان بیرون بیایند و به آنها حمله کنند. زنها از در پشتی میروند اما محترم
خانم از فشار و استرس فردا دیگر بلند نمیشود که درِ کارگاه تولید البسه وطنی را
باز کند.
محترم خانم آن غروب
همسن من بود، همان غروب که از در پشتی رفته بود بیرون و دیگر برنگشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر