سال 93 ، سال دیر رسیدن بود. من به همه قرارهایم دیر رسیدم. به جلسههای کاری و غیر کاری، به جمعهای دوستانه، به آفتاب
مرده پاییز، به عصرهای سرد خیابان ولیعصر، به پدرم، به پردهها و پنجرههای خانه،
به نوشتن، به دستهای تو، به خودم. حتی به خودم هم دیر رسیدم.
زن دیروز همانطور که روی تخت دراز
کشیده بودم گفت: به خودت دیر رسیدی فروغ؛ نگاه کن این حرفها برای 20 سالگی است و تو حالا
30 سالهای.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر