سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۲

1

فرنگیس خانوم توی دلم راه می ­رود. دارد رخت­هایی را که این دو هفته توی دلم شسته شده، جمع می ­کند. یک رخت­هایی که زیاد چروک دارند را دوبار می ­تکاند تا صاف شوند. لامصب صاف نمی ­شوند. فرنگیس خانومِ توی دلم اتو ندارد. رخت­های چروک را می ­چپاند توی کمدها. برخی را گذاشته روی در کمد. درزهایش را باید بگیرد. می ­گویم فرنگیس خانوم قبل بستن کمد، چراغ های رابطه را روشن کن. توجهی نمی ­کند همینطور راه می­ رود، راه می­ رود...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر