فرنگیس خانوم توی دلم راه می رود. دارد رختهایی
را که این دو هفته توی دلم شسته شده، جمع می کند. یک رختهایی که زیاد
چروک دارند را دوبار می تکاند تا صاف شوند. لامصب صاف نمی شوند. فرنگیس خانومِ توی
دلم اتو ندارد. رختهای چروک را می چپاند توی کمدها. برخی را گذاشته روی در کمد.
درزهایش را باید بگیرد. می گویم فرنگیس خانوم قبل بستن کمد، چراغ های رابطه را
روشن کن. توجهی نمی کند همینطور راه می رود، راه می رود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر