یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۱

خانم ف...


خانم ف هر هفته یک دست مانتو و شلوار می پوشد. از در که می آید تو بلند سلام می کند. صبح بخیر می گوید. اول ظرف غذای استیلش را در می آورد و در همان حال توضیح می دهدکه دیشب زود خوابیده یا دیر یا اینکه درد داشته و یا مهمان داشته و ... . بعد می نشیند کنارم. اولها فامیلی ام را صدا می کرد. تقویمش را در می آورد و با مداد رویش برنامه می نوشت. همه حرفها را می نوشت اینکه باید به چه کسی زنگ بزند و حتا چه بگوید اینکه لیست لوازم را چقدر بنویسیم و خیلی چیزهای دیگر. حرفهایی که به آدم خاصی زده باشد بلند می گوید و می خندد. 
خانم ف گاهی عصبانی می شود. اینجور وقتها رنگ صورتش قرمز می شود و اخم می کند. وقت عصبانیت نباید شوخی کرد. حرفش را می زند و می رود مثلن در آشپزخانه در لیوان کوچک قرمزش چای می ریزد و سنگین می نشیند روی صندلی. خانم ف بلد است مرا آرام کند.  وقت عصبانیت من می پرسد چی شد و کار را از دستم می کشد. مثلن تلفن را بر می دارد و ادامه می دهد، پرینتر را دستش می گیرد، جلوی آدمها می ایستد. خانم ف هر روز چند بار وقتی اتفاق خوبی می افتد، چند بار با دستش به پشتم می زند و می گوید: «دیدی درست شد». وقتی می خواهد تائیدت کند سرش را تند تند تکان می دهد و آفرین می گوید. به خانم ف گفته ام شبیه نگار جواهریان است. می گوید همه خواهرهایش هم شبیه اویند. 
خانم ف همکارم است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر