چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۱

که به تشنگی بمردم...


یک خروار حرف به آدمهای زندگی ام بدهکارم. حرف هایی که باید می نشستم یا حتی بنشینم رو به رویشان، و بگویم. رنج هایی که از رابطه ام  بردم، لحظات تلخی که می توانست نباشد... حرف هایی که بارها با خودم گفتم اما با کس دیگری نه.
یک خروار حرف هست که باید می شنیدم. حرفهایی که باید رو به رویم می نشستند و به رخم می کشیدند کجا اشتباه کردم تو رابطه. حرفهایی که زده نشدند...
حالا آدمی هستم که به خاطر یک مشت حرف لعنتی، آدمهای زیادی را از دست داده است...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر