یکشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۹۱

بسی رنج بردم...


«رنج» واژه خوبی است. انگار همه تلخی ای که تو می خواهی را دارد. یک وقتهایی برایم درد همچین کاربردی داشت. می توانستم همه چیزهای بد را با درد توصیف کنم. وقتی حال کسی خیلی بد بود می پرسیدم : درد می کنی؟ حالا فکر می کنم رنج واژه بهتری است. این را از روز شاهنامه خوانی خودمانیمان فهمیدم. فردوسی از رنج زیاد استفاده می کند. چقدر به جای توضیحات زیاد و خسته کننده می توانستم بگویم رنج می کشم. یا حتا مثل فردوسی ته هر قصه بگویم که چه رنجی کشیده ادم قصه و ...
یک روز که قصه خودم را نوشته باشم، یک جایش حتمن می گویم «بعد از رنج واژه دیگری نیست. رنج نهایت تلخی است که یک انسان می تواند با خودش حمل کند...»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر