تابستان تمام شد. فیل
زنده ماند. چند ترک جدید روی پوستش افتاده، سوی چشمهایش کمتر شده و چند کیلو سبکتر.
پیرزنها تمام شدند. چکیده و خلاصه و مقالهشان مانده فقط. آن هم
تمام میشود. دیگر خوابشان را نمیبینم. مامان گچ دستهایش را باز کرده اما هنوز باید
اتل ببندد و افسردگی دوباره آقاجان را فتح کرده است. من به رسم همیشه جای لباسها
را عوض کردهام. در کشوها و کمدهایی که هر شش ماه بهشان سرمیزنم، نفتالین گذاشتهام که جانورها
سراغشان نروند و به دوتا چهارتای پاییز و زمستان فکر میکنم و تنها میتوانم شرح
حال بنویسم. خلاقیت دیگری در نوشتن ندارم. فرنگیس دلم هم کاری جز عوض کردن جای «است» و «در« نمیکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر