زن دستش را گذاشت پشتم و بعد وقتی دید
آرام نمیشوم بغلش را کامل کرد. توی واگن ویژه بانوان که متنفر بودم از عنوانش، توی
بغل زن کناریم زار میزنم. زن را نمیشناسم. غم و اشک حمله کرده است. صدای زن را بریده
بریده میشنوم. دارد میگوید از دست شوهرت ناراحتی؟ لباسم را جمع میکنم نفس عمیق
میکشم. از آغوش زن میآیم بیرون. زن دستش را میگذارد پشتم و ایستگاه بعد پیاده
میشود. من تا آخر خط در قطار میمانم. در ایستگاه
آخر پیاده میشوم و دنبال زن دیگری میگردم که در آغوشش گریه کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر