راه ناهموار
جمعه، مهر ۱۶، ۱۳۸۹
...
میگویم: تو که بروی باید چراغها را خاموش کنم. تو که بروی باید شیرینی ها را از روی میز جمع کنم. تو که بروی باید بروم تنها بنشینم در اتاق خوابم. تو که بروی...
او می رود. در را پشت سر قفل می کنم!
۱ نظر:
سعيده
۱۷ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲:۱۶
و او رفت!
پاسخ
حذف
پاسخها
پاسخ
افزودن نظر
بارگیری بیشتر...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
و او رفت!
پاسخحذف