از این ترانه «ظهر تابستون تهرون» خجالت می کشم. به خواهرم می گویم : هنوز اعتصابشونو نشکوندن! هنوز، هنوز ، هنوز...
او دانه های تسبیح را می چرخاند همینطور. سجاده اش را باز می گذارد. چشمانش را می بندد و دعا می خواند و من باز می گویم: هنوز اعتصاب غذاشونو نشکوندن!
از این ترانه «ظهر تابستون تهرون» خجالت می کشم . از عکس مجید توکلی و کوهیار و ... خجالت می کشم. از عکس ژیلا و پرستو و ... خجالت می کشم.این روزها از خیلی چیزها خجالت می کشم!
خواهرم تسبیحش را کنار می گذارد با استیصال می گوید: برای چی دعا کنم؟! برای اینکه سلامت باشن... برای اینکه اعتصابشونو بشکنن... برای چی!؟
جوابی نمی دهم. می دانی انگار این روزها همه بی جوابند...
او دانه های تسبیح را می چرخاند همینطور. سجاده اش را باز می گذارد. چشمانش را می بندد و دعا می خواند و من باز می گویم: هنوز اعتصاب غذاشونو نشکوندن!
از این ترانه «ظهر تابستون تهرون» خجالت می کشم . از عکس مجید توکلی و کوهیار و ... خجالت می کشم. از عکس ژیلا و پرستو و ... خجالت می کشم.این روزها از خیلی چیزها خجالت می کشم!
خواهرم تسبیحش را کنار می گذارد با استیصال می گوید: برای چی دعا کنم؟! برای اینکه سلامت باشن... برای اینکه اعتصابشونو بشکنن... برای چی!؟
جوابی نمی دهم. می دانی انگار این روزها همه بی جوابند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر