خانم ف هر هفته یک دست مانتو و شلوار می پوشد. از در که می
آید تو بلند سلام می کند. صبح بخیر می گوید. اول ظرف غذای استیلش را در می آورد و در
همان حال توضیح می دهدکه دیشب زود خوابیده یا دیر یا اینکه درد داشته و یا مهمان
داشته و ... . بعد می نشیند کنارم. اولها فامیلی ام را صدا می کرد. تقویمش را در
می آورد و با مداد رویش برنامه می نوشت. همه حرفها را می نوشت اینکه باید به چه
کسی زنگ بزند و حتا چه بگوید اینکه لیست لوازم را چقدر بنویسیم و خیلی چیزهای دیگر.
حرفهایی که به آدم خاصی زده باشد بلند می گوید و می خندد.
خانم ف گاهی عصبانی می
شود. اینجور وقتها رنگ صورتش قرمز می شود و اخم می کند. وقت عصبانیت نباید شوخی
کرد. حرفش را می زند و می رود مثلن در آشپزخانه در لیوان کوچک قرمزش چای می ریزد و
سنگین می نشیند روی صندلی. خانم ف بلد است مرا آرام کند. وقت عصبانیت من می پرسد چی شد و کار را از دستم
می کشد. مثلن تلفن را بر می دارد و ادامه می دهد، پرینتر را دستش می گیرد، جلوی
آدمها می ایستد. خانم ف هر روز چند بار وقتی اتفاق خوبی می افتد، چند بار با دستش
به پشتم می زند و می گوید: «دیدی درست شد». وقتی می خواهد تائیدت کند سرش را تند
تند تکان می دهد و آفرین می گوید. به خانم ف گفته ام شبیه نگار جواهریان است. می
گوید همه خواهرهایش هم شبیه اویند.
خانم ف همکارم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر